آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود

تصویر نابی که دیدند، مردم ز دریا، همین بود

چرخاند و خالی شد از آب، جایی که باید بنوشد

سهم ابوفاضل از عشق، جای تعجّب، یقین بود

گفتم که در مدّ دریا، تصویر ماهی نشسته ست

ماهی که آن شب نگاهش، غمگین و سرد و حزین بود

گفتم که تصویر او را، دریا به دریا کشیدند

گفتم که تقدیر او را، شمشیرها در کمین بود

عشق ست و گاهی تغیّر، باید که از خود جدا شد

دیدی که بی دست افتاد! مردی که عاشق ترین بود

 

شاعر: سیدعلی اصغر موسوی