بهار

 

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت          من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت

 

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز                  که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت

 

چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید                      نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت

 

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد                 چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

 

به می عمارت دل کن که این جهان خراب         بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت

 

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست             که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت

 

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ                     که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت

سیری با حافظ

بزرگ مردی که نام نیکش در شعر و ادب ایران جایگاه ابدی برای خود سرشت، نامش خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی است.او در سال 726 هجری در شیراز متولد شد و پس از 65 سال زندگی را بدرود گفت.ادبیات بی‌همتا و پر افتخارش چون گوهری تابناک بر تارک ادبیات ایران درخشیده و سایه دانش و فهم خویش را به دشت پهناور علم و ادب ایران جاوید ساخت. دیوان او مفهومی عالی از رازهای پنهانی درون انسان را خوب شناخته است. او تمام ناله‌های عاشقان، فریاد بلبل در آستانه گل، سوزش پروانه در حجله شمع، جلوه معشوق در شادیگاه وصال، دلفریبی‌های خوبان روزگار را در مهد حسن و طراوت، تمام در او جمع، با تئوری و ریزه‌کاریهای بسیار و اشارات و تمثیلات بدیع، هرجا و هرزمان آنها را بازگو کرده است.گرچه این شاعر عالیقدر در خواب ابدی است ولی نامش به صفحه تاریخ همیشه جاوید است.برگرفته از "دیوان حافظ"   نشر طلوع  برای حافظ زمان مفهومی ندارد. زمان تولد شعر او، زندگانی ابدی او، زمان شهرت روزافزون جهانی اوست.ما را چه کار پدرش تویسرکانی بوده یا مادرش شیرازی، در سال 726 هجری قمری در شهر شیراز بدنیا آمده و پس از شصت و پنج سال زندگی پرماجرا رخت از جهان فنا به دار بقا کشیده، جمله "خاک مصلی" در عدد ابجدی 791 تاریخ وفاتش شده و یا بتحقیق بعضی از محققین 792 بوده،،، حافظ، حافظ جاودانی است.نامش "محمد" است و لقبش شمس الدین. این نام و نشان زندگی جسمانی اوست. حافظ عارف معارف الهی و حافظ قران است. دانشمندی است بزرگ و حکیمی دانا، شاعری توانا، ابرمردی سترگ از بی همدمی مینالد و میگوید:سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی بجان آمد خدا را همدمی
اشعارش سوز و گداز است، کلامش راز و نیاز
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
 
غزلیات حافظ زبده ندارد، همه شیرین است و دلکش  و ملیح است و روحنواز.
 
نوای حافظ ملکوتی است.کلامش کلام دل و بیانش بیان احساسی عمیق و عارفانه.شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
حافظ به طرز اندیشه و شعر و کلام و عرفانش اعتقاد دارد و خوش میسراید:صبحدم از عرش می آمد خروشی، عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ ازبر میکنند

برای دوستداران شعر شیوای حافظ غزلیاتی انتخاب شده تا در هر حال از آن اشعار عرفانی که سراسر ذوق است و شوق و عرفان و حکمت و آیه و حدیث بهره مند شوند چنانکه خود فرموده:صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
با خواندن غزلی از حافظ میتوان لحظاتی از زندگی پردردسر مادی به عالم آرامش بخش معنوی سیر کنند و به آسایش روانی نزدیکتر رسند.در آسمان چه عجب گر بگفته حافظ
سرود زهره برقص آورد مسیحا را