یا ضامن اهو...

زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت

یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم
آن قدر گریه کرد شفای مرا گرفت

یک پارچه گره زد و تا سال های سال
«سهمیه امام رضای»1 مرا گرفت

صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا این که آهو آمد و جای مرا گرفت