عید است ساقیا قدحی پر شراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند زنهار کاسهء سرما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با ما به جام بادهء صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستی است حافظا بر خیز و عزم جزم به کار صواب کن
سلام خوش آهنگ من
شعر گذاشتی که دل برایم نگذاشت
شاعر خموش باش که دلم گرفته
ای تو روحت صلوات