منحنی قلب من، تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست
حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
ناحیه همگراش دایره روی توست
سلام بر تو ای غافل آگاه
خیلی شعرت زیبا بود مثل خودت
راستی این خرت کشته مارو
ضمنا غافل از حال ما غافل مشو
شب افتاده است و من تنها و تاریکم.
و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!
اپم منتظرتم
کنار خواهم گذاشت
تمامشان را
چو دریای آزاد
چو آهو ، کنار صحرا
کنار خواهم گذاشت
ترس را ، آرزو را
و با باد خواهم رفت
به ساحل دریا
بیا
تو هم بیا
روزگار و جویبار ولحظه ها
مستی و شعر وشراب ای بچه ها
همه تقدیم کنیم بهر کسی
که نباشد مثل او صاحب نفسی
نفست گرم غافل آگاهتر از آگهان
ازطرف بچه های کرمان
فدای مرامت
سلام خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟
وبلاگ جالبی داری خواستی تبادل لینک کنیم بگو.